آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

زلزله در بوشهر

آناهیتای مامان دلم می خواد همیشه خاطرات خوش برات ثبت کنم ولی در زندگی غم و شادی کنار هم هستند . سه شنبه سرما خورده بودی و بعد از ناهار رفتی پشتی تو از اتاقت آوردی و توی سالن خوابیدی . منم روت یه ملافه انداختم و کنارت نشستم و کتاب خوندم . ساعت 16:22  بود که احساس کردم سرم داره گیج میره نه سرگیجه نبود زمین می لرزید اونم خیلی شدید یه لحظه دیدم لوستر به شدت تکون می خوره و درست زیر لوستر شما خوابیده بودی یاابوالفضل گفتم و بغلت کردم ولی نمی تونستم بلند شم . خدا رو شکر بیدار نشدی نمی خواستم خاطره بد تو ذهنت بمونه . لوستر تکون می خورد و منو یاد زلزله منجیل _رشت انداخت من خیلی کوچولو بودم وقتی بیدار شدم دیدم لوستر به شدت تکون می خورده . خیلی ترس...
23 فروردين 1392

خاطرات خوش هفته دوم 92

سلام عزیز دل مامان  . هفته دوم خیلی بهت خوش گذشت خدا رو شکر حالت خوب شده بود و دوباره لبخند روی لبانت نشست و بازی و شیطنت هات شروع شد . روز جمعه رفتیم انزلی خونه دایی . بعد از ناهار با زن عموی من و زن دایی و بابایی رفتیم کنار دریا و بازار روسها و مردها و بقیه خونه موندن بازی کردند  خیلی سرد بود اومدیم خونه دیدیم خاله برامون آش رشته درست کرده و آقایون آماده شدند که برن کنار مرداب لاله هم بچرخند و هم فوتبال بازی کنند و یه دیگ آش هم بردند که بخورند بابایی هم باهاشون رفت و خونه شد برای خانمها  زدیم و رقصیدیم .به شما که حسابی خوش گذشت . شنبه رفتیم رامسر خیلی خوش گذشت و خیلی هم شلوغ بود . رفتیم کاخ مرمر (البته این عکس ور...
23 فروردين 1392

خاطرات روزهای پایانی 91 و هفته اول بهار 92

سلام به دوستان نی نی وبلاگ دلمون براتون تنگ شده بود . امیدوارم سال جدید و تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه . امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی قرآنش نگهدارتون آینه اش روشنایی زندگیتون سکه اش برکت عمرتون،سبزیش طراوت و شادابی دلتون باشه تو بوشهر روز دوشنبه پایان سال گردوغبار بود و همین طور سه شنبه حتی توی خونه احساس می کردیم گردو غبار هست برای همین تصمیم گرفتیم توی خونه مراسم چهارشنبه سوری برگزار کنیم که رئیس خوش ذوق ساختمون تو باغ خودش که نزدیک خونمون بود آتیش به راه انداخت و اومد دعوتمون کرد آناهیتا هم خیلی دلش می خواست بره خلاصه گفتیم بریم ولی زود برگردیم . چند تا اتیش درست کرده بود اونم با چوب جنان دودی به راه افتاد که نگو و...
18 فروردين 1392
1